تنها گناه ام مادر بودن است به قلم نسترن قره داغی
پارت دویست و سیزده :
لحنش پر از بی رحمی بود اما نگاه نمناکش فرق میکرد.
چطور میتونست به چشمهان زل بزنه و انقدر راحت از مرگ حرف بزنه؟ اونم مرگ رفیق چندین و چند سالهاش، برادرش!
اشکهام مدام پشت سر هم فرو میریخت اما بازم حرفی نداشتم که بزنم. آمادهاش نبود ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه
00چرا ادامه ی رمان رو نذاشتین نویسنده ی رمان لطف ادامه ی رمان رو بزارید من رمان های شما رو دوست دارم