پارت هشتاد و پنجم :

_ بگو خوب شاید تونستم!

به بچه اشاره کردم و تو دلم گفتم : «راست کار خودته» و بلندتر ادامه دادم :

_ خرابکاری کرده.

ابروهاش بالا رفت و با خنده گفت :

_ اوه، حق با توئه.

سریع جیم شد و رفت، بچه بیشتر گریه کرد و مهرانه ه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.