پشت چراغ قرمز (جلد دوم) به قلم حانیا بصیری
پارت هشتاد و چهارم :
برگشتم به اتاقم و درو بستم و ملافه رو کشیدم روی سرم و با خودم تکرار کردم :
«گریه نمیکنی ها فهمیدی؟ غلط میکنی گریه کنی، اصلا خاک تو سرت اگه گریه کنی.»
یهو در باز شد و مرجان اومد تو گفت :
_ اخ از کت و کول افتادم، این مهرانه چقدر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
دخترای من
20کاشکی نویان نگه 🙏 بده نویان عوضش کنه تا یکم سر عقل بیاد 🤪