پشت چراغ قرمز (جلد دوم) به قلم حانیا بصیری
پارت هفتاد و سوم :
مهراد بدو بدو اومد تو و با دیدن داوود که پلیسا داشتن میبردنش همونطور که دهنش باز مونده بود گفت :
_ حاجی برررگام این خودش لشکر تک نفره است.
دستمو به دیوار گرفتم و خواستم بلند شم با عجله اومد کنارم و کمکم کرد؛ ترسیده گفت :
_ یا خدا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
:)
60واای خدارو شکر برنامه درست شد دو روزه نه میاد بخش رمان های انلاین نه میره بخش نظرات واسع شما هام اینطوری بوده یا فقط از من خراب شده؟😕😐