پارت هفتاد و دوم :

با صدای یوسف تا خواستم برگردم ببینم چی شده تیزی چیزی رو روی پشتم حس کردم.

_ آروم مثله بچه آدم بیا عقب.

تکون نخوردم بیشتر تیزی رو فشار داد:

_ با تو نیستم مگه؟

دستمو از یقه اصغر برداشتم و آهسته گفتم :

_ خیله خوب، ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.