منفی چهار (4-) به قلم مرجان فریدی
پارت شصت و سوم :
در انبار و باز کرد.
هر دو به سمت در رفتیم.
خود اردا وارد اتاقک شد.
پشت سرش با احتیاط وارد شدم.
فضا تاریک بود.
یه صندلی وسط اتاق بود.
یه مرد کچل کت شلواری ام وسط اتاق رو صندلی دست و پاش بسته بود و پای چشمش کبود و دهنشم بسته بود.
دستم و رو دهنم گذاشتم.
باوراین رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد.
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۰۹۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
n.a
40پرفکت ... محشر بووود