توپاز آبی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهل و پنجم :
لحظاتی بعد مارال کمی آرام شد. با اصرارهای او، شمیم کنارش مانده بود. پیرزن روی تخت دراز کشیده و دخترک آهسته موهای سفیدش را نوازش میکرد. همانطور که مارال نگاهش به پنجرهی اتاق بود با صدایی ضعیف لب باز کرد:
- به تو حرفی از ادامهی داستان نگفتم چون میخواستم اون گذشتهی کثیف پاک بشه. چون میخواستم ادامهی قصهام فراموش بشه. حالا هم به همون دلیل نمیخوام اسد رو ببینم. بهش بگو مارال گ
مطالعهی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۱۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
زینب
۲۰ ساله 72اول اخرش شاپوراعاشق سوده میشه ازش بچه دارم میشه .نه خیزران کاراشتباهی بکنه که شاپوردست سوده روبگیره بره
۳ سال پیشمهدیه
122امیدوارم شمیم و جهانیارم مثل اردشیر و جیران داستان سرخود ازدواج نکنن چون خیلی بد میشه. هرچقدرم اونا عاشق همن پدرو مادرشون حق دارن نگران اینده شون بشن
۳ سال پیشآیه
144آخرش اینقدر خیزران به سودی بدی میکنه که تاوان کارش رو با عاشق شدن شاپور به سوده میده چقدر بی منطقِ خیزران
۳ سال پیش---
140کارش اشتباس درست ولی یکمی ام درکش کنیم خودشم هنوز بچه اس، تازه با سوده تاحالا که بد نبوده از تظر من.
۳ سال پیشفافا
160ما هم جای خیزران باشیم بهتر از اون رفتار نمیکنم،به هر حال چه شاپور عاشق سوده بشه چه نشه زنش هست الان بچست چند سال دیگه که جوون شد نمیتونه نسبت به سورده بی تفاوت باشه.
۳ سال پیشخورشید
110وای تاپارت بعدی چیکارکنم...😭دلم کبابه براخیزران شکورسوده روبرگردونه ای خدااا
۳ سال پیش
دخترای من
۳۶ ساله 70وای خدایی روزهای پارت گذاری کمه 🙏واقعا بابای شمیم گفته برو درس بخوان آخه چرا سنگ جلوبی پای این دوتا جوون میندازن 🥺😤