توپاز آبی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهل و یکم :
چهرهاش بیشباهت به جهانیار نبود. بیشتر که دقت میکرد انگار نسخهی پیر شدهی جهانیار را مقابل خودش میدید با کمی تفاوت در رنگ چشم و پوست.
آهسته «سلام» کرد.
اسد سر جنباند و با لبخند ملایمی جوابش را داد و گفت:
- الان که دارم میبینمت بیشتر از قبل به جهانیار حق میدم دل و دینش رو باخته باشه. قلمت احساسات پاک و عواطفی که داری رو نشون میده و ظاهرت هم چیزی از خصوصیات یه دختر ای
مطالعهی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۱۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نسترن
10هنوز تو بُهتم وااای خدا این رمان واقعیه؟ یعنی تو واقعیت واقعیه؟ 😳 وااای قاط زدم رفت مخم هنگید
۳ سال پیشفافا
72همیشه دخترا فریب حرف پسرها رو میخورن، به خاطرش چند نفر بدبخت شدن بعد آقا رفته پی زندگیش این واقعا عذاب وجدان نگرفته، بیچاره جیران که بدبخت شد بیچاره خیزران که هوو اومد سرش ،ای کاش جیران نبخشه
۳ سال پیش
30ما که ادامه داستان رو نمیدیم زود قضاوت نکنیم بهتره
۳ سال پیشیگانه
20وای خیلی هیجان انگیز شده
۳ سال پیش---
30فافا جان ترمز کن لطفا ، اصلا معلوم نیس چیشده. گفت که جفتشون با هم اومدن شهر ولی جدا شدن بعدم از کجا معلوم جیران ازدواج نکرده باشه. نمیشه تا اخر عمر ادم تو گذشتش زندگی گنه که غلطه، اگر نشد باید گذشت.
۳ سال پیشدخترای من
۳۶ ساله 60اگر اسد ازدواج نمیکرد پدر جهان بوجود نمی اومد و شمیم عاشق جهان نمیشد و اسد ب وسیله ی کتاب نمیفهمید که جیران هنوز هست 👏👏👏👏 آفرین ب شما نویسنده ی توانا و دانا عالی بود👌👏👏
۳ سال پیشفافا
23تو داستان دو تا مرد هست که ادعای عشق میکنن یکی شاپور که سر عشقش هوو آورد یکی اردشیر که با***دیگه ازدواج کرد هر کدوم هم برا کارشون یه بهانه ای دارن، برا عشق باید بی بهانه فدا شد.
۳ سال پیشفافا
22نویسنده محترم آخرش رو لطفا هندیش نکنین در واقعیت کسی بیوفایی معشوق رو نمی بخشه. با تشکر
۳ سال پیشفافا
12اگه ده ها سال از هم دور هم شدن نباید اسد ازدواج میکرد اون بیوفایی کرده ، به عشق جیران خیانت کرده چند نفر به خاطر اون بدبخت شدن بعد خودش با یکی دیگه زندگی کرده ازش بچه دار شده حالا اخر عمری یاد عشقش اف
۳ سال پیشسیتا
۲۰ ساله 51باید بره از خجالت بمیره وقتی می دونست این اتفاق ها می افته نباید فرار میکردن اگه قرار بود هیچ وقت بهم نرسن آخییی فقط برای جیران خیزران سوده شاید هم شاپور میگم شاید چون هنوز معلوم نیست چی کار کرده اون
۳ سال پیشسیتا
۲۰ ساله 61بی وفایی از اسد بوده دختر ها همیشه گول این حرف هایی صدمن یه غاز رو میخورن جیران رو بدبخت کرده خودش اومده تو شهر با یک دختر شهری ازدواج کرده دارین میگین اسد آخیییی اون همه آدم رو به جون هم انداخت
۳ سال پیشآریل
50چیییی با اینکه قبلا یه حدسایی زدن بچه ها ولی بازم سرم شاخ در آورد..نویسنده عزیز اگه صلاح میدونید میشه جوابمو بدین جدا از همه چی کلا داستان واقعی یعنی الان هست یا داستان شمیم یا توپاز واقعیه یا نه
۳ سال پیشنفسم
100عزیزدلم..پس اردشیر قصه ی شمیم..پدربزرگ جهان...چ جالب...احسنت ب شما نویسنده ی دانا..ی جوری قشنگ مینویسی ک کسی نمیتونست بعدش را حدس بزنه...احسنت بی نظیریص
۳ سال پیشالی
60حدسم درست بود😍 چ رمان زیبایی واقعا ☺خواهش میکنم خیلی زود ب زود پارت بزارید و طولانی باشه سپاس بی کران قلمتون مانا😉
۳ سال پیشفرزانه داراپور
۳۹ ساله 80فقط میتونم بگم مرحبا خیلی خیلی قشنگه رمانتون امیدوارم تا آخرش همینطور باشه نویسنده عزیز خسته نباشی ودست گلتون درد نکنه
۳ سال پیش
اکبری هستم
00سلام به نویسنده با ذوق وموفق خیلی از این رمان لذت بردم خیلی ممنونم