پارت صد و هشتاد و هشتم :

#آمین



بعد از رفتن زری، نفسم رو آه مانند بیرون فرستادم و درحالی سخت با سردردم دست و پنجه نرم می‌کردم، از جام بلند شدم.


دیگه خسته شدم؛ کاش این پرونده و این دردسرها زودتر تموم بشه.


لبخند کم رنگی نثار ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.