پارت سی و دوم :

چاقو افتاد روی سرامیک کف آشپزخونه و منم دستپاچه از وضعیتی که توش بودم خودمو از حصار دستاش بیرون کشیدم و درحالی که از گرمم شده بود گفتم :

_ نزدیک بود پام مجروح بشه.

صندلی رو عقب کشید و با صورت جمع شده نشست روش و گفت :

_ ولی پای من ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.