پشت چراغ قرمز (جلد دوم) به قلم حانیا بصیری
پارت سی و دوم :
چاقو افتاد روی سرامیک کف آشپزخونه و منم دستپاچه از وضعیتی که توش بودم خودمو از حصار دستاش بیرون کشیدم و درحالی که از گرمم شده بود گفتم :
_ نزدیک بود پام مجروح بشه.
صندلی رو عقب کشید و با صورت جمع شده نشست روش و گفت :
_ ولی پای من ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Nazanin
90نمیدونم چرا همیشه خدا جای حساسش تموم میشه😖منم از فضولی میمیرم🥺مرسی حانیا خانم بابت بهترین رمانی که نوشتی و اینکه بهترین هستی♥💋