پارت صد و هشتاد و دوم :

لبخند خجولی زدم و سرم رو پایین انداختم که لیوانش رو سر جای اولش گذاشت و با همون لحن ادامه داد: خیلی بچه بودی، الان دیگه بیست سالی گذشته. راستش اول که دیدمت نشناختم.


- چطوری پیدام کردی؟ تا اونجا که من می‌دونم چی کس خبر نداشت من کاشانم.< ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.