زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و چهارم
زمان ارسال : ۸۹۵ روز پیش
پوزخندی زدم و دستم را دوباره محکمتر دور فرمان حلقه کردم.
- تو دیر یا زود گیر میفتی، امروز باشه یا فردا، هیچ فرقی نداره.
- حتما!
خواستم چیز دیگری بگویم که گفت: چراغ سبز شد!
نگاهم روی چراغ نشست و ماشینهایی که کمکم راه افتادند.
صدای بوق در گوشم پیچید و گوشی را روی صندلی پرت کردم.
دنبال هم نفسهای عمیق میکشیدم.
باید به مدرسه بر میگشتم و ونسا را میدیدم.
ر
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.