پارت بیست و پنجم :

تقه‌ای به در اتاق خورد و صدای صادق بلند شد:

- شمیم... گوشی لطفا.

دخترک بی‌میل لب کج کرد و گفت:

- جهان باید قطع کنم. زود شماره بابامو یادداشت کن.

جهانیار آن سوی خط لب فشرد و حرص‌آلود جواب داد:

- آره، شنیدم صدای بابات ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.