توپاز آبی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و پنجم :
تقهای به در اتاق خورد و صدای صادق بلند شد:
- شمیم... گوشی لطفا.
دخترک بیمیل لب کج کرد و گفت:
- جهان باید قطع کنم. زود شماره بابامو یادداشت کن.
جهانیار آن سوی خط لب فشرد و حرصآلود جواب داد:
- آره، شنیدم صدای بابات ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آرام
110یااا خداا