پارت صد و دوم

زمان ارسال : ۸۸۷ روز پیش

دستم و ذهنم قفل کرد.
هیچ کلمه‌ای نداشتم از آن جمله بسازم و تحویلش دهم.
- زبونت بند اومد؟
بند آمده بود، جوابی برایش نداشتم؛ نفس عمیقی کشیدم تا بر خودگ مسلط شوم.
- می‌ذارمش پای خوشحالی‌ت.
من از حرف زدن با او هر بار بیشتر از قبل استرس می‌گرفتم.
او خود مرگ بود، هیچ حس زندگی در صدای دیجیتالی‌اش جریان نداشت.
- کسی و دیدی از دیدنت خوشحال بشه؟
خندید...
لرزش دست‌ه

727
380,008 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • S

    20

    به مولا کم بود نویسنده عزیز کاش یکم بیشترش کنی🙏🏻لطفا😥

    ۲ سال پیش
  • منم

    31

    کم بود

    ۲ سال پیش
  • معصومه

    81

    بعد از پنچ روز خدای کم بود

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید