پارت بیست و دوم :


نگاهی از گوشه چشم به او کرد و دستی به شقیقه‌اش کشید.

- بردیا این دختره هنوز مثل همون بچه‌هاییه که تو میگی! این روزها زیادی واسه اون زوده... فکر کنم هنوز هم فکر می‌کنه بچه رو لک لک‌ها میارن!

بردیا جدی نگاهش کرد و سری تکان داد.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.