پارت بیست و یکم :

سرش به ناگاه طرف بالا پرتاب شد و قلبش شروع به تنش کرد. رهام نیشخندی زد و با استهزا لب گشود:

- هه! پس لابد واسه همین آتیش بیار معرکه‌ی دو ساله ما شد! پسرش هم معلومه خوب رکسانا رو زیر نظر داشت!

جاوید نگاهی تند به رهام کرد و ادامه داد: < ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.