پارت بیست :

وارد خانه شدند. جیران دستش را از حصار دست اردشیر آزاد کرد و کناری نشست. زانوهایش را بغل گرفته بود و چشم‌هایش خیال دست کشیدن از باریدن را نداشت. اردشیر مقابلش نشست و سر روی شانه خماند. نگاهش متألم و درمانده بود. دست پیش برد و آهسته با دل انگشت، اشک از ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.