پارت نود و ششم

زمان ارسال : ۹۱۰ روز پیش

با حرص و عصبانیت دوباره در وان دراز کشیدم و فریاد بلندی برا خالی کردن حرصم زدم.

***

از‌ پشت پنجره دیدمش...
عطرش را از کیفش بیرون آورد و به مچ دست‌ها و گردنش زد.
موهایش را دورش پخش کرد و با قدم‌هایی آرام به سمت در آمد.
یک دقیقه بعد، صدای زنگ در خانه پیچید...
بلند و کوتاه!
پوزخندی زدم و نگاهی به ساعت انداختم؛ آن تایم بود و یا شاید هم می‌دانست که از تاخیر خوشم

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید