زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت نود و هفتم
زمان ارسال : ۸۹۸ روز پیش
بعد از مکث نسبتا طولانی، با نگاهی معنادار که مجبور به دزدیدن نگاهش شد، همان جملات خودش را تکرار کردم.
بیحواس بود که سر تکان داد و تشکر کرد.
از وضعیتی که در آن بودیم، خندهام میگرفت.
نمیشد بیمقدمه جلو بروم.
امروز باید با همان وضعیت مسخرهاش ادامه پیدا میکرد.
کمی گرفتن اطلاعات هم بد نبود، حداقل چرت نمیگذشت.
- به جز درس خوندن کار دیگهای هم انجام میدی؟
افرا
00اووف قبلا که جمعه ها میزاشتین :(