زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت نود و چهارم
زمان ارسال : ۹۰۱ روز پیش
کمی من و من کرد و در آخر گفت: یه سوالی داشتم.
یک کلمه جوابش را دادم.
- دانشگاه!
حس کردم یکه میخورد.
خودش میدانست که من آدم رکی بودم پس نباید انتظار میداشت جواب بهتری بگیرد. از او اعتراف میخواستم.
سعی کرد خودش را نبازد.
- دیر میشه.
با لذت لبخندی زدم و در حالی که دهانم را نیمه باز نگه داشته بودم، زبانم را روی دندانهایم کشیدم.
- خب...
شروع به پرسیدن سوال
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
افرا
142اه اینکه فقط برا سرگرمی انابتو میخاد 😑😕
۲ سال پیشترکان
100عالییییی
۲ سال پیشالما
200ایوان خیلی عجیبه با اینکه میشه فهمیدش اما نمیشه فهمیدش فهمیدین چی گفتم یا دوباره بگم بفهمید😌😁😂😂
۲ سال پیشسونیا
201ایش این که یکی دیگ رو دوس داره واس چی میره سمت یکی دیگ اه اعصاب ادمو خورد میکنه😒:/
۲ سال پیش
Dayana
27قبلا دلم میخواست همش از زبان ایوان بخونم ولی الان اتفاقایی که برای لاریسا میفته جذاب تره کاش رمان عاشقانه نبود با وجود آنابت هیجان رمان روز به روز کمتر میشه