پارت نوزده :

پایش را که روی آسفالت کوچه گذاشت، از بی‌حرکتی ذق- ذق کرد و سوزن- سوزن شد. لنگ لنگان قدم برداشت و چشمش دنبال کیان چرخید. او را دید که دسته چمدانش را می‌کشد و سوی در می‌رود؛ این بار در ورود به خانه شکی نداشت؛ همچنان حرف‌های کیان را افترا می‌دانست اما ا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.