پارت هفده :

نگاه متأثر کمند بدرقه‌ی راهش شد. پا به خانه نگذاشته بود که صدای زنگ خانه بلند شد. در آستانه‌ی در بود و نگاهش بین در حیاط و آیفون چرخید. با اندک تعللی سمت آیفون رفت و گوشی را برداشت:

- بله؟

صدای فرشته به گوشش رسید:

- منم، باز کن.< ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.