توپاز آبی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هجده :
بوی کباب، نان سنگک داغ و تازه و عطر ریحان در فضا پیچیده بود. جهانیار روی صندلی فرفورژهی مغازه لمیده و به دور از هیاهوی اطراف، آرنجش را لبهی میز گذاشته و خیره به شیشهی میز گرد مقابلش بود. سوئیچ را در دست میفشرد و گاهی تقهای به میز میزد. اخمهای ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
70عشق کمندعرفان کجابذاریم