توپاز آبی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هفده :
نگاه متأثر کمند بدرقهی راهش شد. پا به خانه نگذاشته بود که صدای زنگ خانه بلند شد. در آستانهی در بود و نگاهش بین در حیاط و آیفون چرخید. با اندک تعللی سمت آیفون رفت و گوشی را برداشت:
- بله؟
صدای فرشته به گوشش رسید:
- منم، باز کن.< ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رویا
20لطفا عکس شخصیت ها