از خود رانده به قلم سنا فرخی
پارت هفده :
به دیوار پشت سرش تکیه داد و مردد گفت:
- میشه باهاش پیام داد؟
با لبخندی خجل، سر به زیر انداخت و آرام لب باز کرد:
- بله میشهـ....
ناگهان حرفش را خورد و با خجالت و لبانی گزیده، نیم نگاهی به او انداخت.
- البته... شارژ ن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
10ازمردادچراپریدبه پاییز(تازه شروع کردم بخوندن)