از خود رانده به قلم سنا فرخی
پارت شانزده
زمان ارسال : ۱۱۱۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
رکسانا آرام روی تخت نشست و اشک از گوشه چشم کنار زد. کیان با دیدن اشکهای تمام نشدنیاش سر تکان داد و سوی کمد رفت.
- باز واسه چی گریه میکنی رکسانا داری کُفرم رو در میاری!
بیاختیار صدای شادی روی تکرار بود. "یه وقت شب این جا نمونی رکسانا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
بیتا
30اینا هیچی. رکسانا چ خله. ک خودشو بازیچه کرده.