زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت هشتاد و چهارم
زمان ارسال : ۹۱۲ روز پیش
- میخوای باز برسونمت؟
آنابت یاد آن روز افتاد و تند تند سرش را به طرفین تکان داد.
- نه!
- کار خوبی میکنی!
و جلو افتاد...
بیشتر از آن هم خوب نبود.
***
«لاریسا»
- اون کار و ردیف کردین؟
- بله اگر خراب نکنن، همه چی خوب پیش میره!
بعد از چند توصیه دیگر، قطع کردم.
سمت مارگارت رفتم و از روی میز کاغذهایی که برایم گذاشته بود را برداشتم.
- آمارش رو د
فریبا
110من هیچ وقت در مورد کوتاه بودن پارت ها نظر نمیدنم چون به هر حال رمان آنلاین هیجانش به کوتاه بودنشه ولی خدایی دیگه این پارت خیلی کوتاه بود