زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت هشتاد و دوم
زمان ارسال : ۹۲۳ روز پیش
نگاه شیفته آنابت تک تک حرکاتش را دنبال میکرد.
گفته بود دیگر سراغش نمیرود اما دلش کمی دیگر شیطنت میخواست.
نمیدانست سوای همه چیزهایی که بود، چرا به سمت او کشش داشت.
در هفته قرار بود فقط چند روز او را ببیند.
به واسطه آن که بین دانشجوها نشسته بود، صدایشان را میشنید.
زمزمههایی از تحسین...
حال پسرهایی که شیطنت میکردند گرفته بود.
اکیپ شلوغ و پر سر و صدای دانشگاه
S
70به نظرم ایوان واقعا باید با یکی مثل خودش باشه انابت یه دختر معمولی اما. ایوان یه شخص خاصه پس باید بایه شخص خاص باشه یکی که معمولی نباشه و تقریبا اونم یکم مرموز باشه به نظرم اینطوری رمان قشنگ تره