پارت هشتاد و دوم

زمان ارسال : ۹۲۳ روز پیش

نگاه شیفته آنابت تک تک حرکاتش را دنبال می‌کرد.
گفته بود دیگر سراغش نمی‌رود اما دلش کمی دیگر شیطنت می‌خواست.
نمی‌دانست سوای همه چیزهایی که بود، چرا به سمت او کشش داشت.
در هفته قرار بود فقط چند روز او را ببیند.
به واسطه آن که بین دانشجوها نشسته بود، صدایشان را می‌شنید.
زمزمه‌هایی از تحسین...
حال پسرهایی که شیطنت می‌کردند گرفته بود.
اکیپ شلوغ و پر سر و صدای دانشگاه

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید