حکم کن به قلم مرجان فریدی
پارت هفده :
بازویش را کشیدم و به سمت پله ها هولش دادم:
-باید بری.
خشک شده نالید:
-کجا دیدیش؟ چی گفت؟ حالش خوبه؟
با بهت شانه هایش را گرفتم:
-به خودت بیا...خطرناکه اون الان فکر میکنه تو از اول دوسش نداشتی و سرکارش گذاشتی و رفتی ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ایلین
۹۹ ساله 714عالیه ولی کاش پانتومیم رو ازش جدا میکردین