پارت هفده :

بازویش را کشیدم و به سمت پله ها هولش دادم:

-باید بری.

خشک شده نالید:

-کجا دیدیش؟ چی گفت؟ حالش خوبه؟

با بهت شانه هایش را گرفتم:

-به خودت بیا...خطرناکه اون الان فکر میکنه تو از اول دوسش نداشتی و سرکارش گذاشتی و رفتی ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.