ماه قلب من به قلم فاطمه سیاوشی
پارت سی و سوم :
وقتی چشمانم را باز کردم خودم را در خانه قدیمی دیدم. حتی نای جیغ و داد هم نداشتم، ساکت نشستم یه گوشه در باز شد و مرد غول پیکری در رو باز کرد. امیر با کیک داخل اتاق شد.
دستی داخل موهایش کشیدو گفت:
- وقتی میخوابی مثل فرشته ها میشی، تولدت مبارک
-هه تولدم بود؟
روبه مرد کردو
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۷۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مینو
43ناراحتین نخونین .ما خیلی خوشمون اومده ...قبلش هی میگفتین چیشده یعنی ...حالا که گذاشته ناراحتین
۳ سال پیشزینب
۲۰ ساله 42اگه کاوه هم بمیره المیراتنهامیشه شایدم پارت های بعدی المیراحامله شدشایدکاوه هم بفهمه داره بابامیشه به هوش بیاد
۳ سال پیشزینب
۲۰ ساله 07نه کاوه هم مثل کامیاربمیره
۳ سال پیشح
۳۴ ساله 80نوسیده عزیز لطفا پارتش بیشر کن تامیایم بخونیم تموم میشه خدا این امیر لعنت کنه چرا این بللارو سر المیرا وکاوه اوردیعنی المیرا از زندگی کاوه میره یا نمیزاره بره پیش خودش نگه میداره 🤔🤔
۳ سال پیش
نازنین
132کل رمان مثل فشنگ میگذره یعنی فاصله بین دزدیده شدن و پیدا شدنش بیست سی خط بیشتر نبود خانم نویسنده میتونید بیشتر توی اتفاق ها مکث کنید تا زمان روان تر باشه این فقط یک انتقاد بود