ماه قلب من به قلم فاطمه سیاوشی
پارت سی و چهارم :
و ازش خواستم مرا به امام زاده صالح ببرد، داخل حرم شدم و التماسش کردم تا کاوه را به من برگرداند.لباسم پاره بودو سویشرت کاوه را درآوردم و بویش را به ریه هام کشیدم
دلم برایش تنگ شده بود...سجده زدم و از خدا خواستم تا او را به من ببخشد...داخل بیمارستان رفتم که زهرا خانومو روی صندلی
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۷۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
...
80چقدر زود گذشت اصلاََ نفهمیدم در یه پارت الی دزدیدن کاوه تیر خورد الان بیمارستانه داره بین زندگی ومرگ جنگ می کنه😞