ماه قلب من به قلم فاطمه سیاوشی
پارت بیست و چهارم :
لباس¬هایم را پوشیدم، خواستم به دیدن زهرا خانوم بروم و تشکر کنم درو که باز کردم کاوه رو دیدم.
_المیرا خانوم می¬تونم باهاتون حرف بزنم؟
کلید را در قفل چرخاندم و گفتم:
-حرفی نمونده من همچیو به کامیار گفتم به درد هم نمی¬خوریم.
_شما حق ندارید در مورد من تصمیم بگیرین، م
دخترک جذاب
۱۵ ساله 30مثل همیشه عالی بود❤🥰😍