پارت ششم

زمان ارسال : ۱۱۲۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

سرم را تکان دادم و چشمانم را فشردم. ناگهان چیزی درون ذهنم جرقه زد! 

ساتیاری که یک کلام نیز با من حرف نمی‌زد، از ترس پرت شدنم به حرف آمد. شاید راهش همین بود؛ به خطر انداختن خودم! 

***

به کسی نقشه‌ام را نگفتم. کوله‌ام را روی شانه‌ام ا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.