یک عمر تاوان به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت ششم
زمان ارسال : ۱۱۶۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
هر دو مقابل هم نشستند و فرهاد متبسم لب گشود:
- خب... سراپا گوشم. خیلی مشتاقم علت این ملاقات و اصرار شما رو بدونم. آخه ما که رضایت دادیم!
ریما لبخندی زد و گفت:
- راستش من دیروز...
پیشخدمت جلو آمد و حرف ریما نصفه و نیمه ماند. ن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهره سلطانی
۴۰ ساله 00از خودگذشتگی فرهاد و ریما ستودنی است