ندیم به قلم نرگس نعمت زاده
پارت پنجم
زمان ارسال : ۱۱۳۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
بین دو راهی گیر افتاده بودم. هم دوست داشتم رها شوم از زندگی تکراری و یکنواختم،و هم دوری از دوستانم برایم سخت بود.
مادرم کمی فکر کرد و با دو دلی گفت : چی بگم والا. انشالله که خیره.
پدر، قندی از قندان برداشت، طبق عادت، سر قند را به چایی زد و استکان را به دست گرفت. نیاز داشتم کم
L. D
30وااای چقدر وحشتناک میتونه باشه دوری از بهترین رفیقت خدا سر دشمنم نیاره 😐🙌