پارت پانزده :

آب دهنم رو سخت قورت دادم و دلگیر از واکنش معراج زمزمه کردم: آره خب، همکار و همسایه‌ایم بالاخره، اومده بود حالم رو بپرسه؛ مشکلی داره؟ 
انگار که فهمیده باشه ناراحت شده‌ام، دستی به صورتش کشید و با لبخند هولی گفت: نه نه! اتفاقا خوب کاری کرده که اومده، فقط چون خبر نداشتم شوکه شدم همین.
فقط سر تکون دادم و با اخم ریزی نگاهم رو به میز دوختم که ثمر به سمت جالباسی رفت و همون‌طور که چادرش رو

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۳۱۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.