رمان مدیر معاون (عشق سریالی) - VIP به قلم نسترن قره داغی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۱۲۶۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
چیزی نگفت و فقط نگاهم کرد که بغضم رو سخت قورت دادم و با اخمهای تو هم و جدی غریدم: شما نگران چی هستید؟ اینکه بگن دختره سی سالشه و ترشیده؟ یا مثلا بگن حتما دختره عیب و ایراد داره که هم خواستگار نداره هم یه بار نامزدیاش به هم خورده؟ ها داداش؟ عصبی لیوانش رو توی سفره کوبید و با صدای بلندی بهم تشر زد: صدات رو برای من بالا نبر! آره من نگران همینا هستم نیاز؛ چون دیگه داره سی سالت میشه و یه نفرم
ساواش
00خوب بود