یک عمر تاوان به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پنجم
زمان ارسال : ۱۱۶۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
صدای ریما در فضای خانه پیچیده بود:
- امیر... امیریل، پاشو... پاشو دیرت نشه. ساعت هفتِ!
امیریل خوابآلود چشم باز کرد و حینی که دستهایش را به دو طرف میکشید، خمیازهکشان جواب داد:
- باشه... باشه الان بیدار میشم.
لبهی تخت نشس ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهره سلطانی
۴۰ ساله 10رمان قشنگ شیرینی