پارت هشتم

زمان ارسال : ۱۱۶۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه

«شایلین نجم»

به پهلو چرخیدم. به حرف‌های صبح بین من و عمو فکر کردم. عمو خیلی عصبی شده بود. حتی می‌خواست به بابا زنگ بزنه که جلوش رو گرفتم. حداقل تا وقتی که حامدی کارها رو ردیف کنه نباید چیزی بفهمن. 

نیم نگاهی به پریسا که روی تخت خوابیده بو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.