ترس از ارتفاع به قلم مبینا حاج سعید
پارت نهم
زمان ارسال : ۱۱۳۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
«طاها زند»
آهی شاکی نگاهی به هتل انداخت و گفت:
- ای بابا! ما دلمون رو به ویلای رسول خوش کرده بودیم.
با اخم نگاهی بهش انداختم و پوفی کشیدم.
- ببینم مگه تو نبودی میگفتی که من هم اگه جای طاه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زینب
۲۰ ساله 20دختراتمام رماناداره پولی میشه