زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت شصت و دوم
زمان ارسال : ۹۴۳ روز پیش
***
- مامان من کتاب داستان میخوام!
از گاز دور میشوم و نگاهم را به ونسا میدهم.
روی صندلی نشسته و دارد تند تند پاهایش را تکان میدهد.
موهای بافته شدهاش از دو طرف روی شانهای افتادهاند و کش موی صورتیاش با لباس بنفش تضاد زیبایی ایجاد کرده است.
لبم کش میآید و لبخندی میزنم.
- بعد ناهار میریم میخریم، خوبه؟
تند تند سر تکان میدهد و نمکی میخندد.
امرو
Sena
30😐😕