پارت شصت

زمان ارسال : ۹۴۵ روز پیش

انگشت سبابه‌اش را به سمت خودش می‌گیرد.
- من؟
با ابرویی بالا انداخته، سر تکان می‌دهم.
شانه‌ای بالا می‌اندازد.
- من چیزی نمی‌خوام.
دست مشت شده‌ام را بالا می‌آورم و محکم روی میز می‌کوبم.
- هدفت چیه؟ کسی مثل تو دستگیره نمی‌شه! می‌خوای معامله کنی؟
با دندان‌های که روی هم چفت شده‌اند و عصبانیت و خشم، به چشم‌هایش خیره می‌شوم.
نفس نفس می‌زنم... ویلیام یک بار صدایم

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید