زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت پنجاه و پنجم
زمان ارسال : ۹۵۰ روز پیش
با انزجار نگاه از چشمهای سرکشش که بیمحابا به من دوخته شده است میگیرم.
- خفه شو!
صندلیاش را کمی همانطور نشسته عقب میبرد.
مینشیند و پا روی پا میاندازد.
- الان تکلیف چیه؟ حرف بزنم یا خفه شم؟
استفان دستی داخل موهایش میکشد.
- اعتراف کن.
- اعتراف به چی؟ به قتل؟ خب شما حتما یه چیزی میدونستین که دستگیرم کردین. نکنه...
اخمی میکند و مشکوک جلو میآید.
- مدرک
Yeganeh
00خوب اونجایی که رز اطلاعات هکرا رو اورده بود ایوانم جزوشون بود پس با یه نتیجه گیری ساده میفهمیم ایوان نیس😂🌱