پارت صد و سوم :



یه تای ابروش رو بالا انداخت و درحالی که ضربه‌ای به پیشونی‌ام می‌زد گفت: مغز تو معیوبه، تقصیر منه؟ 

حرصی خودم رو عقب کشیدم و همون‌طور که با پشت دست‌ چشم‌هام رو می‌مالیدم لب زدم: ولم کن! 

متعجب ازم فاصله گرفت و یه چند لحظه‌ای ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.