پارت صد و یکم :



بهت زده نگاهم رو بالا کشیدم. 

عاطفه؟ عاطفه اینجا چی کار می‌کرد؟ 

- اوه خانم ادیب، تو هنوز اینجا کار می‌کنی؟ 

نگاهش رو توی تک تک اجزای صورتم چرخوند و در آخر با نیمچه پوزخندی، به طرف معراج برگشت و پر عشوه لب زد: سلام آقا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.