سنسار (سَنسار) به قلم آمنه آبدار
پارت سی و پنجم :
اما ایوبی بر رفتنم شدیدا اصرار می کرد و راهی جز آن که امشب را منتظر بمانم، نداشتم و مطمئنم امشب طولانی ترین شب عمرم می شد.
جانان بلند شد و با قدم های سست، به سمتم آمد و دستش را جلو آورد تا بگیرم. دستش را گرفتم و بلند شدم...
ابوبی همچنان متفکر نگاهم می کرد و با انگشت سبابه اشپارتگذاری رمان به اتمام رسیده و برای چاپ ارسال شده. به همین علت دیگر امکان مطالعه رمان را ندارید.
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۴۸۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
نیو
190تو خلاصه رمان و مقدمه خیلی چیزا معلوم شدن،اونجا که گفته سن جسمم با سن روحم فرق داره،پریزاد18سالشه و انوشا هم گفت که 20سالگی کشتنش،پس دقیقا زمان مرگ انوشا روحش ب جسم پریزاد رفته و بهتره بگم تناسخ هست
۴ سال پیشNahal
۱۴ ساله 50منم نظرم همینه
۴ سال پیشRAHAII
80اخه تناسخ این نیست که روحی بره تو بدن یکی که زنده است و خودش روح داره مگه دو تا روح توی یه بدن میشه؟ تناسخ یعنی اینکه روحی که توی بدنشه قبل از اینکه به دنیا بیاد توی بدن یکی دیگه بوده.
۴ سال پیشDarya
۱۴ ساله 40من گیج شدم
۴ سال پیشترانه
۱۹ ساله 40اوهوم من خلاصشو نخونده بودم
۴ سال پیشayda
30امنه جون تسلیت میگم
۴ سال پیشS
120داره جالب میشه و جوری که من فهمیدم تناسخه و نویسنده جان عزیزت زودتر پارت بزار مارو دق نده آهمون میگیردتااا😐😑😑
۴ سال پیشنرگس
50چه باحال😎
۴ سال پیشتانیا
90مرسی رمان داره لحظه به لحظه معمایی و زیباتر میشه تشکر❤
۴ سال پیشنرگس ۱۳ ساله
70اووووممم👍😘❤️عاااااالیههههه👏👌منتظر پارت های بعدی هستم😉😊
۴ سال پیشعاعا فضولی ممنوع
60مثل همیشه عالیخیلی کنجکاو شدم بقیه ش چی میشه به نظرتون ادامش چی میشه برای چی این جوری شده
۴ سال پیشخوشمل
۱۵ ساله 101عاعا فضولی ممنوع جون زحمت بکش خودت بخون بقیشو میفهمی!! دیگه به ما نیاز نداری🙂😐
۴ سال پیشHesel
90داستان داره جالب میشه آمنه جان لازم نیست آنقدر خودت را اذیت کنی عزیزم ، بالاخره ما تو را درک می کنیم. باز هم تسلیت میگم
۴ سال پیشAida
70زیبا و معمایی🙃
۴ سال پیشدختر جنگل
۱۸ ساله 161خدا بد نیاره... یه لحظه که خودم رو جای پریزاد میذارم ستون فقراتم میلرزه...😱😪
۴ سال پیشآیلار
130خیلی خیلی کنجکاوم( فضولم) که ادامه را بخونم .لطفا پارت ها را بیشتر کنید . مثل همیشه عالی بود❤
۴ سال پیش
دختر الماس
۱۵ ساله 00ووییی چه ژاذابه 😃عالیه 👌