سنسار (سَنسار) به قلم آمنه آبدار
پارت سی و ششم :
مادرش شام آورد، میوه آورد ولی لب به هیچکدام نزدیم. در سکوت نشسته بودیم و به هم نگاه می کردیم و تمایلی هم به شکستن آن سکوت سنگین نداشتیم. رمقی هم برای صحبت نمانده بود...
مادرم چند باری زنگ زد و من تظاهر به خوب بودن کردم و با خنده جوابش را دادم. دلم نمی آمد نگرانش کنم...
مادر جاپارتگذاری رمان به اتمام رسیده و برای چاپ ارسال شده. به همین علت دیگر امکان مطالعه رمان را ندارید.
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۴۸۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
K
۱۶ ساله 80ولی چرا کشتتش پدر پریزاد . و مادرش چی رو می خواست قایم کنه ازش فک کنم یکم ماجرا پیچیده تر از این حرفا باشه بیچاره انوشا ولی تو خلاصه هم هست چیزای تو گذشته که مربوط به آیندست و مثل یه خوابه
۴ سال پیشK
۱۶ ساله 110این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
zahra
۱۷ ساله 40واقعا عالیه .. منتظر پارت های بعدیش میمونم 🤩🤩
۴ سال پیشخوشمل
90این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
SAHAR
50معرکس این رمانننننننن جییییییغ چهحیجان انگیزه بی صبرانه منتظر پارتای بعدیشم وایییی تورو خدا پارتارو زیاد کنین
۴ سال پیشتانیا
40عالی منتظر پارت های بعدی هستیم💛💛💚💚
۴ سال پیشYas
92این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
دلارام
81این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
فاطوش
60من حدس میزم اخه اون تو زندگی انوشا نوشته بود مادر و پدر برادرم رفتن سفر ولی تو زندگیه پری اصلا برادری ،وجود نداشت
۴ سال پیشترانه
۱۹ ساله 90این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
S_a_ra
۰۰ ساله 60عجب چیزیه وژدانن منم که کنجکاو دارم از کنجکاوی دِق میکنم بخدا😢💔
۴ سال پیشPavel
۱۶ ساله 50عالی
۴ سال پیشS
80اوووو پسندیدم 😁😂👍💞
۴ سال پیشنفیسه
۲۰ ساله 90عالی بود ولی نویسنده جان هرکی میخای زود زود بزار اه 😐🙀
۴ سال پیشنرگس ۱۳ ساله
50جالب شد🙂بی صبرانه منتظر پارت های بعدی هستم 😉😊
۴ سال پیش
Bahar N
50داره فوق العاده میشه