پارت نود و چهارم :



پر حرص از جوابش، دندون‌هام رو به هم چفت کردم و خواستم بلند شم بزنمش که نیاز فورا دستم رو گرفت و ملتمس گفت: معراج ولش کن تو رو خدا. 

گوشه‌ی لبم رو گاز گرفتم و عصبی رو به مهرسا توپیدم: شما که باهم دوست بودید برای چی دیشب اومدی آویزو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.